کابوس

ساخت وبلاگ

بعد از ماه‌ها دوباره کابوستو دیدم. بی‌رحم نبودی نه. خوشحال بودی. با یکی بودی که خوشحالت می‌کرد. توی خواب یادمه که چطوری راجبش حرف می‌زدی و اون هم با شوق ازت می‌گفت. حس دردناکی بود. مدت‌ها بود حسش نکرده بودم. کاش حداقل وقتی به خوابم میای این حسو به جا نزاری.

ساعت ۸ بیدار شدم. قلبم مچاله شده و دلم می‌خواست با بهونه اینکه خواب بد راجبت دیدم بهت پیام بدم تا فقط بگی حالت خوبه. ولی ندادم. نمی‌دونم از غرورم بود یا برخلاف آخرین بار نخواستم خودخواه باشم و مزاحم تو و زندگیت شم... شایدم چون میدونستم کار اشتباهی و دوباره اضطرابامو زیاد می‌کنی. شایدم همش با هم. بهرحال من خودم قبل این کابوس داشتم عادی زندگیمو می‌کردم هرچند که هر روز به فکرتم...

پس بجاش رفتم چند تا مقاله راجبش خوندم. ظاهرا ناخودآگاهم با این خواب میخواد بهم closure بده تا بالاخره دست از سرت بردارم و رهات کنم، برم زندگی جدیدی که تو با یکی دیگه توی خواب داشتی، بسازم. ممکنه حتی رابطه‌ای که توی خواب دیدم درواقع چیزی باشه که خودم می‌خوام تجربش کنم و تو فقط نماد عشق هستی. خوابم داره منو هل میده به جلو...

اما درک نمی‌کنم... چیه که دقیقا وقتی دارم زندگی عادیمو می‌کنم و خودم تصمیم گرفتم رهات کنم این خواب دردناک رو باید ببینم و حس کنم... با تمام وجود و برخلاف تصمیم دیشبم برای رها کردنت حس کنم که کاملا خودخواهانه دوست ندارم زندگی جدیدی داشته باشی. دوست دارم مثل من باشی. دوست دارم تهش مال هم باشیم. و بعد بخوام دوباره با پیام دادن بهت آرامش هردومونو بهم بزنم و به برنامه دیشبم، به برنامه‌ای که از تیر ماه با خودم عهد کردم، پشت پا بزنم.

اما این خوبه که خوبی؛ هرچند نمی‌دونم واقعا حالت چطوره و کسی رو داری یا نه. امیدوارم هیچوقت در این حد اطلاعات ازت نداشته باشم چون میدونم قلبم طاقتشو نداره. میدونم مچالش می‌کنه. نه اینکه نخوام شاد باشی فقط نمیخوام بدونم کسی رو داری؛ چون هزار برابر این خواب دردناک میشه. میدونم که مثل اونموقع‌ها قفسه سینمو به درد میاره.

چون هر دختری یه پسری رو تو یه اتاق بزرگ از قلبش داره که حتی اگه چوب و نیزه هم بکوبن نمی‌تونن درشو بشکنن و از اون تو بیرون بیارنش... نمی‌دونم اسمش چیه؛ عشق یا دوست داشتن، ولی قشنگه.

فقط گاها کابوسه که تهدیدت می‌کنه. کابوس ناخودآگاهی که می‌خواد به زور بیرونش کنه...

بیست......
ما را در سایت بیست... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abiebanafsh بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 15:09